مبانی و روش شناسی تبیین( با تأکید بر اندیشه سیاسی):اندیشههای سیاسی بخشی مهم و در عین حال تعیین کننده در معارف انسانی هستند و پرداختن به آنها میتواند تأثیری گاه تعیین کننده در سرنوشت افراد و جوامع و نظامهای سیاسی داشته باشد. بی دلیل نیست که اهمیت ادراک و فهم صحیح اندیشه یا «اندیشه شناسی» و به تعبیر پژوهشگری «نظریه اساسی» یا «نظریه بنیادین» به مراتب بیشتر و برتر از اصل اندیشهها، تاریخ تحول آنها و حتی اندیشه ورزی یا به بیانی دیگر «نظریههای توضیحی» است. این پژوهشگر در مورد نظریههای نوع دوم مینویسد:
مبانی و روش شناسی تبیین
«هدف عمده این نظریهها در رشته علوم سیاسی و همچنین هدف مطالعه این نظریهها توسط پژوهشگران این است که موضوع مورد مطالعه را بیشتر قابل فهم گردانند. بدین منظور نظریهها به آزمون فرضیهها، توضیحات علی، توصیف حوادث و توضیح جریانات و پدیدههای کلی می پردازند تا اینکه تصویری معقول و منطقی از موضوع مورد مطالعه ارائه دهند.»
موضوع
درحالیکه آنچه موضوع بحث نظریههای بنیادین یا هدایت کننده و جهت دهنده است این، است که به بیان چگونگی روش شناخت، تحلیل، تبیین، بررسی و نقدِ «شناخت» و «معرفت» و «نظریه»ها می پردازند و در اصل مقدمه ای ضروری برای ورود به شناخت و معرفت اعم از هر نوع شناختی، خواه انسانی و خواه طبیعی، میگردند. بنابراین این گونه نظریهها یا معارف نوعی روش شناسی هستند، هر چند روش شناسیها نیز چون روشها گاه از تعدد و فراوانی برخوردارند. گاه یک روش شناسی، معرفت یا شناخت مورد بحث خود را از منظر درک و فهم یا شناختن مورد توجه قرار میدهد، یعنی به نوعی نظریهی شناختن و شناسایی است یا به بیان سادهتر روش شناسی شناخت یک نظریه، یک معرفت یا شناخت و یا یک دانش است.
بررسی
در حالیکه گاه روش شناسی دیگری به بررسی روشهای تجزیه و تحلیل یا تبیین و یا تعلیل نظریه یا معرفتی مبادرت می ورزد. همان گونه که روش شناسی دیگری میتواند بر روشهای نقد یا نظریه پردازی تمرکز یابد. از این لحاظ شاید روش شناسیها را نتوان بیش از سه مورد یاد شده دانست. روش شناسی شناخت، روش شناسی تبیین و تفسیر، روش شناسی نقد و نظریه پردازی، هر چند در عمل میتوان هر یک از اینها را به گونهها و اجزایی چند تقسیم نمود، درحالی که روشها در هر حوزه از فراوانی و کثرت بیشتری برخوردار هستند و حتی در هر دانش نمیتوان از یک روش واحد برای شناخت، تبیین و تفسیر، یا نقد، بررسی و نظریه پردازی سخن گفت. مثلاً در حوزه تبیین:
علوم اجتماعی
«بسیاری از علوم اجتماعی دست به تبیین علِّی پدیدههای اجتماعی می زنند و به همین سبب توضیح اجزاء اصلی مفهوم علیت اجتماعی لازم می افتد. بسیاری دیگر از علوم اجتماعی، تبیین خود را از اصول موضوعهی مربوط به حقیقت فاعلیت آدمی بر می گیرند … تبیینهای ساختاری و خدمتی هم در پارهای از علوم اجتماعی سهمی دارند و در مباحث مربوط به مبانی خُرد پدیدههای درشت، بارها و بارها در جامعه شناسی و اقتصاد و علم سیاست رخ می نمایند.»
ندیشههای سیاسی
بنابراین در اندیشههای سیاسی نیز سخن از نظریه است، اما نظریهها به دو گونه ارائه میگردند: ۱) نظریههای توضیحی یا نظریههای در اصل سیاسی؛ که به بیان حقایق، ارائهی توضیحات علّی و تفسیری، تفسیر رویدادها، بیان جوامع مطلوب، توصیف رویدادها و حقایق، ارزشها و بیان پدیدههای کلی سیاسی می پردازند. نظریهی فیلسوفان و اندیشمندان سیاسی غالباً از این دست میباشد. این گونه نظریهها گاه نظریههای سیاسی هنجاری نیز نامیده می شوند. هرچند در اصل، نظریههای سیاسی توصیفی- هنجاری هستند. برخی دیگر، آنان را اندیشههای سیاسی می دانند و به گفته پروفسور شلدون و ولین ممکن است حتی آنها را «نظریات حماسی» نیز خواند.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.